قلب من از جنس شیشه بود
هرکی وارد این جسم شیشه ای میشد بهش سنگ میزد بی توجه می رفت
غافل از اینکه همون کم کم خرد شدن شیشه ها رو هم جمع شد و دلم از پایه تکه تکه شد
اینقدر که شکستن اونو دیگه تکه هاش به چشم نمیومد.پودر شده بود
تا اینکه باد سردی اومد و دل پودر شدمو با خودش برد
دیگه دلی واسم نمونده
میخوام این بار یه دل سنگی جاش بذارم.دلی سفت و سخت
که هیچ سنگی نتونه اونو بشکنه
ولی با این حال باید مواظب سنگتراش باشم...