از نظر من زندگی مثل شطرنج میمونه
همه آدما بازیچه ی زندگین.همه مهرن
بعضیا وزیر.بعضیا شاه.بعضیا هم مثل ما سرباز
سربازی که باید پیش از همه حرکت کنه.بجنگه.بکشه.کشته بشه
تا اینکه مقدمات رو برای بقیه فراهم کنه.یعنی پیش مرگ بقیه بشه
با این همه تلاش و از خود گذشتگی بازم سرباز کم ارزش ترین مهره هاس.به چشم نمیاد
در حالیکه همین سرباز به وقتش میتونه وزیر رو بکشه.شاه رو هم کیش کنه
ولی همیشه اکثر سربازا وسط راه یا متوقف میشن یا فدای دیگران میشن
البته اندک نفراتی همه سختیا رو پشت سر میذارن و به اخرین خانه ی بازی میرسن.ولی چی میشن؟وزیر
وزیری که خودش مهرس.وزیری که به دست سرباز کشته میشه
دیدین چقدر عجیبه.زندگی سر و ته یکیه
همه سختیا رو پشت سر میذاریم.با همه میجنگیم که فقط اسممون بزرگ بشه.وگرنه وزیر خودش به موقش به دست همین سربازی که به حساب پایین ترین رتبه رو داره کشته میشه
آخر سر هم اونی که داره شطرنج زندگی رو میگردونه خسته میشه و بازی رو جمع میکنه
چه اونایی که بردن و چه باختن با هر مقام و رتبه ای همه در یه سطح قرار میگیرن
اونوقته که میفهمن همه بازیچه بودن و دشمنی هاشون.دعوا ها و جنگ هاشون که برای قدرت بوده نتیجش پوچ شده
پس بدی ها و جنگ هامونو کنار بذاریم.به هم خوبی کنیم که اول و آخر همه در یه سطحیم و خودمون خبر نداریم...